صفحه خانگی » واژگان و اصطلاحات » افعال دو کلمه ای و عبارتی در انگلیسی
افعال دو کلمه ای و عبارتی در انگلیسی
Phrasal and two word verbs

افعال دو کلمه ای و عبارتی در انگلیسی

افعال دو کلمه‌ای و عبارتی در انگلیسی که اصطلاحا به آن Phrasal Verbs نیز گفته می شود افعالی هستند که از دو یا چند کلمه تشکیل شده باشند. این افعال دو کلمه ای و عبارتی در انگلیسی غالبا دارای بخش اصلی و بخش فرعی می باشند. در اکثر موارد بخش اصلی، خود یک فعل است و بخش فرعی، تغییر دهنده‌ی معنای فعل (Modifier) و اصطلاحا به آن دنباله قیدی گفته می شود.به عنوان مثال فعل look را در نظر بگیرید. این فعل به تنهایی عمدتا به معنای “نگاه کردن” است. حال اگر کلمه up که به معنی “بالا” می باشد را به آن اضافه نمائیم،به شکل فعل دو کلمه ای look up و به معنی جستجوی اطلاعات در یک مرجع مثل دیکشنری به کار می رود. مشاهده می کنید که معنای فعل دو کلمه ای، کاملا با آنچه در ابتدا از کلمات look و up استنتاج می‌شد، متفاوت است.طبق تعریف look بخش اصلی و up بخش فرعی و همان دنباله قیدی این فعل دو کلمه ای محسوب می گردد.در پایین چندین مثال از کاربرد این فعل در جمله نشان داده شده است.

You can look up the words in the dictionary very quickly.

شما می تونین خیلی سریع کلمات رو در دیکشنری جستجو کنید.

If you don’t know this word, you have to look it up.

اگر شما معنی این کلمه رو نمی دونید، باید اون رو (تو دیکشنری) جستجو کنید.

When I asked my teacher what “gym” and “club” mean, he told me to look them up.

وقتی من از معلمم پرسیدم معنی gym و club چیه،به من گفت که اونها رو جستجو کنم.

افعال دو کلمه ای کاربردی وسیع در زبان انگلیسی دارند به گونه ای که ندانستن آنها ضعف بزرگی برای زبان آموزان تلقی می شود. این افعال اکثرا در مکالمات روزمره انگلیسی به کار برده شده و به صورت محاوره ای از آنها استفاده های فراوانی می شود.

افعال دو کلمه ای بر اساس جدا پذیر بودن یا نبودن کلمات آن،به دو دسته جدانشدنی و جداشدنی تقسیم می شوند:

item2 افعال دو کلمه ای جدانشدنی (Inseparable)

افعال دو کلمه ای که در آن بخش اصلی و فرعی تحت هیچ شرایطی از هم جدا نشده و بصورت جدا از هم بکار نروند.به عنوان مثال فعل دو کلمه ای “ran into” به معنی “تصادفی کسی را دیدن” و “call on” به معنی “سر زدن کوتاه/فرا خواندن” به عنوان افعال دو کلمه ای جدانشدنی در نظر گرفته می شوند:

Sara ran into his old classmate last week.

سارا هفته پیش تصادفی همکلاسی قدیمی اش را دید.

Why don’t you call on your sister when you’re in London?

چرا وقتی تو لندن هستی به خواهرت یه سر نمی زنی؟

item2 افعال دو کلمه ای جداشدنی (Separable)

افعال دو کلمه ای که در آن بخش اصلی و فرعی تحت شرایطی خاص هم می توانند به صورت پیوسته و هم به صورت جدا از هم بکار روند.فعل “look up” که در بخش معرفی افعال دو کلمه ای پیشتر بدان اشاره شد را مجددا در نظر بگیرید.همانطور که مشاهده می نمایید، این فعل از جمله افعال دو کلمه ای جداشدنی می باشد که هم بصورت پیوسته و هم بصورت جدا می تواند مورد استفاده قرار بگیرد.

افعال دو کلمه ای جداشدنی،غالبا افعالی متعدی (مفعول پذیر) می باشند که در آن مفعول بصورت یک اسم و یا یک ضمیر به همراه آن ها بکار می رود.همانطور که در مثال های زیر مشاهده می کنید،فعل متعدی “take off” که یکی از معانی آن “در آوردن لباس” می باشد، در جمله اول بصورت پیوسته قبل از مفعول (his jacket) قرار گرفته است.اما در جمله بعد مفعول بین بخش اصلی و فرعی این فعل دو کلمه ای قرار گرفته که هر دو جمله یکسان و صحیح می باشد.

Peter took off his jacket (مفعول).

پیتر کاپشن خود را در آورد.

Peter took his jacket (مفعول) off.

پیتر کاپشن خود را در آورد.

نکته ای که باید درمورد افعال دو کلمه ای بدان توجه داشته باشید این است که اگر مفعول به جای اسم،از نوع ضمیر باشد،در این حالت الزاما فعل دو کلمه ای باید به صورت جدا بکار رود،به عبارتی ضمیر بین بخش اصلی و فرعی قرار می گیرد و غیر از آن نادرست می باشد.همانطور که در پایین مشاهده می نمایید it ضمیر مفعولی و به جای مفعول “his jacket” آمده است.

Peter took it off.(درست)

Peter took off it.(نادرست)

پیتر آن را در آورد.

تذکر گاهی اوقات حتی افعال دو کلمه ای جداشدنی متناسب با معانی مختلفی که در جمله دارند،باید الزما بصورت پیوسته و جدانشدنی بکار روند.به عنوان مثال همانطور که در پایین مشاهده می نمایید،اگر فعل دو کلمه ای give up با معنی “ناامید شدن” در جمله بکار رود، باید حتما بصورت پیوسته بکار رود،اما اگر با معنی “تسلیم کردن” بکار رود،باید الزاما بصورت جدا مورد استفاده قرار گیرد.

give up:متوقف شدن،تسلیم کردن،منصرف شدن،ترک کردن

They gave up hope.(درست)

They gave hope up .(نادرست)

اونها امیدشون رو از دست دادند/قطع امید کردند.

The robber gave himself up.(درست)

The robber gave up himself.(نادرست)

سارق خود را تسلیم کرد.

با اینحال یادگیری افعال دو کلمه ای و کاربرد آنها به صورت جدا و پیوسته،با توجه به عدم تبعیت از قواعد ثابت و معین و داشتن معانی و کاربردهای مختلف در جمله، همواره کار آسانی نیست و نیاز به تمرین و مهارت بالایی دارد.در ادامه سعی شده است مهم ترین و کاربردی ترین افعال دوکلمه ای بر اساس ترتیب حروف الفبا، همراه با مثال در جمله برای شما عزیزان فراهم گردد.

یادآوری در این قسمت ملاحظه خواهید نمود که مقابل بعضی افعال دو کلمه ای فعل یا افعال دیگری نیز معرفی شده که هم معنی و هم خانواده آن می باشد و با عبارت SYN  مخفف کلمه Synonym (به معنی مترادف و هم معنی) جدا شده است،به عنوان مثال همانطور که در پایین مشاهده می نمایید، فعل دو کلمه ای “figure out” هم معنی و هم خانواده فعل “work out” می باشد.

Figure out SYN Work out:درک یک مسئله یا موقعیت،یافتن جواب برای یک مسئله یا مشکل

یادآوری بعضی افعال دو کلمه ای، بیشتر در انگلیسی بریتانیایی و یا برعکس در انگلیسی آمریکایی کاربرد دارند و به نوعی مختص همان کشورهاست. به همین دلیل در مثالهای زیر، افعال دو کلمه ای بریتانیایی به صورت [Brit] و افعال دو کلمه ای آمریکایی به صورت [Amer] در جلوی آنها نشان داده شده است.به عنوان نمونه همانطور که در زیر مشاهده میکنید، فعل دو کلمه ای “get on” بیشتر در انگلیسی بریتانیایی کاربرد دارد که معادل آمریکایی آن فعل “get along” می باشد:

Get along SYN Get on[Brit]:با کسی رابطه خوبی داشتن،سازش داشتن،با هم جور بودن

 A,a

Ask after (somebody):[Brit]سراغ کسی را گرفتن، جویای احوال شدن

I spoke to Mike today. He was asking after you.

امروز با مایک صحبت میکردم. اون داشت سراغ تو رو میگرفت.

Ask for (somebody):درخواست صحبت کردن با کسی

There’s someone at the door asking for you.

یه نفر دم در هست میخواد با شما صحبت کنه.

Ask for (something) SYN request, look for:درخواست کردن، جستجو کردن

You can call this number to ask for help.

شما میتونی برای درخواست کمک با این شماره تماس بگیری.

At the train station I asked for directions to the museum.

تو ایستگاه قطار من جهت ها به سمت موزه رو پرسیدم.

Ask out:دعوت از کسی برای قرار ملاقات بیرون

I don’t know how to ask out a girl.

من نمی دونم چطور از یک دختر برای قرار ملاقات بیرون دعوت کنم.

He asked me out yesterday.

او دیروز از من برای قرار ملاقات بیرون دعوت کرد.

 B,b

Bring about SYN Cause:سبب وقوع امری شدن،اتفاقی را باعث شدن

Can we bring about a change in attitudes?

آیا ما می تونیم تغییری در رویه ها ایجاد کنیم؟

Bring up:مطرح کردن یک موضوع،تربیت و بزرگ کردن بچه ها

Why did you bring up the subject of money?

چرا موضوع پول رو مطرح کردی؟

He was brought up by his grandparents.

او توسط پدربزرگ و مادربزرگش بزرگ شد.

 C,c

Call back:تماس تلفنی کسی را برگرداندن

I’ll call back later.

من بعدا زنگ می زنم.

Can you ask John to call me back when he gets in?

میشه از جان بخوای به من زنگ بزنه وقتی رسید؟

Call off:لغو کردن،منحرف کردن،دور کردن حیوان یا انسان برای جلوگیری از خطر و تهدید

The trip to Italy might be called off.

سفر به ایتالیا احتمالا لغو میشه.

Call your dog off.

سگتون را دور کنید.

Football association called off that match because of bad weather.

فدراسیون فوتبال اون مسابقه رو به خاطر آب و هوای بد لغو کرد.

Come on:در حالت امری به معنی عجله کردن،تشویق کردن،بیان احساسات در حالت عصبانیت و غیره

Come on,we will be late!

عجله کن،دیرمون میشه!

Come on,you can do it!

تکون بخور،تو می تونی اون رو انجام بدی!

Come on then, hit me!

پس یالا بیا منو بزن!

Carry away:هیجان زده کردن،به وجد آوردن

We want to make fans get carried away!

ما می خواهیم طرفداران هیجان زده بشن/به وجد بیان!

 D,d

Do (somebody/something) up:چیزی را خوب جلوه دادن،زیبا نمودن،پوشیدن،بستن دکمه و غیره

Melissa did up her makeup before she went to the dance.

ملیسا قبل از اینکه بره برقصه آرایشش رو درست کرد.

Do up your jacket,It’s cold outside.

کاپشنت رو بپوش،بیرون هوا سرده.

John did up all the buttons on his overcoat.

جان تمام دکمه های اورکتش رو بست.

Julia spent ages doing herself up.

جولیا برای جذاب و زیبا بودنش سال ها تلاش کرد.

Do (something) over:دوباره انجام دادن چیزی

You didn’t get a good grade on the homework assignment.You need to do it over.

تو نمره خوبی در تکالیف منزل نگرفتی.باید دوباره او رو انجام بدی.

Do (someone) in:{کشتن یک آدم {به صورت واقعی یا تصوری

The robbers tried to steal my money and then do me in.

دزد سعی کرد پولمو بدزده و سپس منو بکشه.

Do (someone) good:خوب و مناسب بودن چیزی برای کسی

I know you don’t want to learn Spanish, but it will do you good in the future.

من می دونم تو نیمیخوای اسپانیایی یاد بگیری،ولی اون در آینده برای تو خوبه.

Do well for (oneself):موفق شدن

Danny has really done well for himself. He owns 5 restaurants.

دَنی واقعا برای خودش موفق شده.اون مالک پنج تا رستوران هست.

 E,e

End in (something):پایان یافتن چیزی به صورت خاص

One in three marriages ends in divorce.

از هر سه تا ازدواج یکی به طلاق ختم می شود.

End up:قرار گرفتن در وضعیت و شرایطی غیر قابل انتظار و پیش بینی نشده

We just came around for a coffee and ended up having dinner together.

ما اومدیم بیرون فقط برای قهوه نوشیدن و (به طور پیش بینی نشده) شام رو با هم خوردیم.

I never thought I’d end up here.

هرگز فکر نمی کردم کارم به اینجا ختم بشه/به این سرنوشت دچار شم.

 F,f

Fall apart SYN Break up:

داغون شدن،خراب شدن،تجزیه شدن،فروپاشی شدن،ازهم پاشیدن،خرد شدن

He bought some cheap shoes that fell apart after a couple of months.

او چند تا کفش ارزون قیمت خرید که بعد از چند ماه داغون شدند.

My jacket is so old it’s falling apart.

کاپشن من خیلی قدیمیه ،داره از هم میپاشه.

I really have to replace this bag, it’s falling apart.

من واقعا باید این کیف رو عوض کنم، داره از هم وا میره.

The deal fell apart because of a lack of financing.

معامله به خاطر کمبود منابع مالی به هم خورد.

Their marriage fell apart when she found out about her husband’s affair.

ازدواج اونها از هم پاشید وقتی که او پی به عشقبازی های شوهرش برد.

When I was five the Soviet Union fell apart.

وقتی من پنج سالم بود کشور اتحاد جماهیر شوروی از هم پاشید (تجزیه شد).

Find out:دریافتن اطلاعات،پی بردن به موضوعی،کشف کردن

I found out that my parents had never been married.

من پی بردم که پدر و مادر من هرگز ازدواج نکرده بودند.

Fill out SYN Fill in:پر کردن فرم،پرسشنامه و غیره

Please fill out this form.

لطفا این فرم رو پر کنید.

Don’t forget to fill in your boarding cards.

فراموش نکنید که اطلاعات کارت پروازتون رو پر کنید.

Figure out SYN Work out:درک یک مسئله یا موقعیت،یافتن جواب برای یک مسئله یا مشکل

Can you figure out how to do it?

آیا می تونی سر در بیاری چطور میشه اون رو انجام داد؟

Don’t worry,we’ll figure something out.

نگران نباش،ما راه حلی برای اون پیدا خواهیم کرد.

Follow (something) up :پیگیری کردن،تعقیب کردن

The police took people’s statement and followed them up.

پلیس گفته های مردم رو گرفت و اونها رو پیگیری کرد.

Follow (something) up with:پیگیری کردن افراد،پیگیری کردن بوسیله

Do you want to follow up with your clients to ensure they’ve got the right information?

آیا می خواهید مشتری هاتون رو پیگیری کنید تا مطمئن بشید که اونها اطلاعات درست رو دارند؟

If there is no response to your request, follow it up with a phone call.

اگر هیچ پاسخی به درخواستتون وجود نداشت،اون رو با تماس تلفنی پیگیری کنید.

 G,g

Get along (with) SYN Get on (with)[Brit]:

با کسی رابطه خوبی داشتن،سازش داشتن،با هم جور بودن

I get along well with my siblings.

من با برادر خواهرام به خوبی می سازم/با هم جوریم.

Get back (from):برگشتن از،دوباره دریافت کردن

Did you get back from your work?

آیا از سر کارت برگشتی؟

Get in, get into:داخل ماشین (وسیله نقلیه) شدن،وارد شده یا رسیدن به یک محل

The theater was already full,and we couldn’t get in.

تئاتر قبلا پر شده بود،و ما نتونستیم بریم داخل.

What time does the bus get in?

اتوبوس چه زمانی می رسه؟

We get into harbor at 10 o’clock.

ما راس ساعت ده به بندرگاه می رسیم.

Give (somebody/something) up:متوقف شدن،تسلیم کردن،منصرف شدن،ترک کردن

The doctor gave up hope.

دکتر امیدش رو از دست داد/نا امید شد.

In the end,his family gave him up to the police.

سرانجام خانواده اش اون رو تسلیم پلیس کردند.

The ground was too hard to dig so I gave it up.

زمین برای کندن خیلی سفت بود بنابراین من بی خیالش شدم.

You shouldn’t give up so easily! keep on!

تو نباید به همین راحتی منصرف شی (کنار بکشی)! ادامه بده!

Why don’t you give up smoking?

چرا شما سیگار کشیدن رو ترک نمی کنید؟

H,h

Hand in:تکلیف درسی را تحویل استاد یا معلم دادن

Did you hand your homework in on time?

آیا تکالیفت رو به موقع تحویل دادی؟

Hand over:تحویل دادن چیزی به کسی با دست

The soldiers were ordered to hand over their guns.

به سربازان دستور داده شد اصلحه هاشون رو تحویل بدن.

Hang (something) up:مکالمه تلفنی را قطع کردن، آویزان کردن (لباس و …) روی قلاب

Don’t hang up please!

لطفا گوشی رو قطع نکن!

He took his coat off and hung it up.

او کتش رو در آورد و اون رو آویزون کرد.

Have (something) on:پوشیدن

He had his best suit on.

او بهترین لباسش رو پوشید.

در حال جمع آوری

 J,j

Jump in:صحبت کسی را قطع کردن،به طور ناگهانی وارد یک بحث یا ماجرا شدن

The man quickly jumped in to break up the fight.

مرد سریع پرید وسط تا دعوا رو متفرق کنه.

K,k

Keep on:ادامه دادن،سمج بودن در کاری

You just have to keep on trying.

تو فقط باید به تلاش کردنت همچنان ادامه بدی.

Keep up:ادامه دادن انجام کاری

I don’t think I can keep this up any longer.

من فکر نمی کنم بتونم انجام این کار رو بیشتر از این ادامه بدم.

Keep up with:رسیدن به کسی یا چیزی از لحاظ وضعیت یا موقعیت

I had to walk fast to keep up with him.

من مجبور بودم سریع راه برم تا به اون برسم.

Jack’s having trouble keeping up with the rest of the class.

جک برای رسوندن خودش (از لحاظ درسی) به مابقی کلاس مشکل داره.

 L,l

Look after SYN Take care of:مواظب بودن کسی،مسئول بودن برای رویارویی با کاری یا موقعیتی

Don’t worry, I’ll look after the kids tomorrow.

نگران نباش، من فردا از بچه هات مراقبت می کنم.

I’m leaving you her e to look after the business until I get back.

من تو رو اینجا (مسئول) میزارم تا وقتی برگردم تو مواظب بیزینس و کسب و کار باشی.

Look for SYN Search for:در جستجو بودن،به دنبال کسی یا چیزی یودن،نگران بودن

I am looking for Steve, have you seen him?

من دنبال استیو می گردم، آیا اون رو دیدید؟

Look into:تحقیق و بازرسی کردن،تفتیش و تفحص کردن

Police are looking into the disappearance of two children.

پلیس داره ناپدید شدن دو تا بچه رو مورد تحقیق و تفحص قرار میده.

Look out (for):مواظب و حواس جمع بودن

Look out!

مواظب باش!حواست جمع باشه!

Look out for your baby when you are in the park.

حواست به بچه ات باشه وقتی تو پارک هستی.

Look (something) out:جستجو و یافتن چیزی خاص در بین اموال و دارایی ها

I’ll look out some of my old books for you.

من (از بین وسایلم) بعضی کتاب های قدیمی ام رو برات پیدا می کنم.

I’ll look them out for you.

من (از بین وسایلم) اون ها رو برات پیدا می کنم.

Look up [business]:{بهتر شدن،پیشرفت کردن{در بیزینس و کسب و کار

In the finance sector things are looking up.

در بخش سرمایه گذاری اوضاع داره بهتر میشه.

M,m

Make out:سر در آوردن از موضوعی،متوجه شدن

I couldn’t make out what she said.

نتونستم سر در بیارم اون چی میگه.

Make up (something) SYN Constitute:تشکیل دادن

Women make up only a small proportion of the prison population.

زنان فقط بخش کوچکی از جمعیت زندان را تشکیل می دهند.

Make (something) up:جعل کردن،تظاهر به درست بودن

I think they’re making the whole thing up.

من فکر می کنم اونها دارند همه چیز رو جعل می کنند.

Make up (with):آشتی کردن

Have you made up with patty yet?

با پَتی آشتی کردی یا نه؟

Oh come on! Why don’t you just kiss and make up?

ای بابا! چرا روبوسی و آشتی نمی کنید؟

Make up (for):جبران کردن

We must make up for lost time.

شما باید وقت از دست رفته رو جبران کنید.

Muck (something) up [Brit] SYN Make dirty,mess up:گند زدن،خراب کردن،آلوده  و کثیف کرده،به هم ریختن

I really mucked up my driving test first time.

من اولین بار امتحان رانندگی رو گند زدم/خراب کردم.

Who’s mucked up the carpet in here?

کی این قسمت فرش رو کثیف کرده؟

Don’t ever muck it up!

هرگز اون رو کثیف/آلوده نکنید!

N,n

Name after:نام شخص فوت شده را برای بازماندگان انتخاب کردن

I was named after my grandfather.

نام پدربزرگ من بعد از فوت او برای من انتخاب شد.(نام من نام پدربزرگ فوت شده من است)

O,o

Opt in (to):تصمیم گیری نمودن برای پیوستن به یک گروه یا سیستم

Employees have the choice to opt in to the scheme.

کارمندان این انتخاب رو دارند که بخواهند به این طرح بپیوندند.

P,p

Pass away SYN die:(فوت شدن (بیان محترمانه و رسمی فعل مردن

My father passed away 10 years ago.

پدر من ده سال پیش فوت شد.

Pass out:ناگهان بیهوش شدن،توزیع کردن

I nearly passed out when I saw all the blood.

من نزدیک بود بیهوش بشم وقتی اون همه خون رو دیدم.

Pick (somebody/something) out SYN Choose:انتخاب کردن از بین یک تعداد یا گروه،گزیدن

She picked out a navy blue dress.

او یک لباس آبی سیر انتخاب کرد.

Pick (somebody/something) up:چیزی را از جایی بلند کردن،با ماشین دنبال کسی رفتن

He picked up the letter and read it.

او نامه رو بلند کرد و اون رو خوند.

Mummy,can you pick me up at the airport?

مامان، می تونی بیای فرودگاه دنبالم؟

در حال جمع آوری

R,r

Run into (somebody) SYN bump into , come across :

به طور اتفاقی کسی یا چیزی را دیدن یا پیدا کردن

I ran into my old friend yesterday.

من دیروز به صورت اتفاقی دوست قدیمی ام رو دیدم.

Run into (something):شرایطی نامطلوب و دشوار را تجربه کردن

He ran into criticism after remarks he made in the meeting.

او بعد از بیاناتی که در جلسه عنوان کرد،با انتقادانی روبرو شد.

Run out (of):تمام شدن مایحتاج

I’ve got money, you can borrow if you run out.

من همرام پول دارم،اگه تمام کردی می تونی قرض بگیری.

I ran out of money and I had to borrow some.

من پولم تمام شد و مجبور شدم یه کم قرض بگیرم.

S,s

Show up SYN Turn up:حضور یافتن،آمدن

Steve showed up, apologizing for being late.

استیو رسید،در حالی که داشت برای دیر اومدن عذر خواهی می کرد.

Show (somebody) up:لو دادن کسی برای مسخره کردن و خجالت کشیدن او

He said I showed her up in front of her friends.

اون گفت من اون رو جلوی دوستاش لو دادم.

Show off:خودنمایی و خودستایی کردن

Stop showing off and do your job.

از خودنمایی کردن دست بردار و کارت رو انجام بده.

He was showing off, trying to make a really big impression.

اون داشت از خودش تعریف و خودنمایی می کرد،در حالی که سعی داشت احساس خاصی در مورد خودش ایجاد کنه.

T,t

Take after:شباهت ظاهری یا رفتاری داشتن با یکی از بستگان قدیمی

Jennifer really takes after her grandmother.

جنیفر واقعا از لحاظ رفتاری و ظاهر شبیه مادربزرگشه.

Take off:بلند شدن یا پرش (هواپیما) از روی زمین

The plane took off yesterday evening.

هواپیما دیروز غروب پرید (از روی زمین بلند شد).

Take (something) off:(…در آوردن پوشیدنی (لباس،پیراهن،کفش،پوتین و

He sat on the bed to take his boots off.

او روی تخت نشست تا پوتینش رو در بیاره.

Bridget was taking off her dress when the phone rang.

وقتی تلفن زنگ زد بریجت داشت پیراهنش رو در می آورد.

He asked me to take it off.

او از من خواست تا اون رو درش بیارم.

Take (length of time) off:

مدت زمانی (ساعت،روز و…) از محل کار یا مدرسه مرخصی گرفتن

I rang my boss and arranged to take two days off.

من به رئیسم زنگ زدم و ردیف کردم دو روز مرخصی بگیرم.

Dad took the day off to come with me.

بابا امروز رو مرخصی گرفت تا با من بیاد.

Tear up SYN Rip up:پاره پاره کردن

Hector tore up the letter angrily and threw it away.

هکتور نامه را با عصبانیت پاره پاره کرد و اون رو دور ریخت.

 U,u

Use (something) up:استفاده و مصرف تمام مقدار موجود

The kids used all of the toothpaste up so we need to buy some more.

بچه ها تمام خمیردندون رو مصرف کردند پس ما باید کمی بیشتر بخریم.

She has used up all the hot water.

او تمام آب داغ رو مصرف کرده.

در حال جمع آوری

 W,w

Wake (somebody) up:از خواب بیدار شدن/کردن

We have to wake up early for work tomorrow.

ما باید فردا برای رفتن به سر کار زود بیدار بشیم.

please wake me up at 10:30.

لطفا منو ساعت ده و نیم بیدار کن.

Warm up:گرم کردن بدن قبل از ورزش

I always warm up before I go for a run.

من همیشه قبل از اینکه برم برای دویدن،بدنم رو گرم می کنم.

Warm (something) up:چیزی را گرم کردن

You can warm your feet up in front of the fireplace.

شما می تونی پاهاتو جلوی بخاری گرم کنی.

Wear off:پاک شدن،ناپدید شدن

Most of my make-up wore off before I got to the party.

بیشتر آرایش من قبل از اینکه برسم به جشن،پاک شد.

Work out SYN Figure out:تمرین و ورزش کردن،تدبیر کردن،موفق بودن

I work out at the gym three times a week.

من سه بار در هفته تو باشگاه تمرین و ورزش می کنم.

We need to work out how to reduce the costs.

ما باید تدبیری بیاندیشیم که چطور هزینه ها رو پایین بیاوریم.

Our plan worked out fine.

نقشه ما به درستی کار کرد و موفق بود.

Work (something) out SYN Calculate:محاسبه کردن چیزی

We have to work out the total cost before we buy the house.

ما باید قبل از خرید خونه هزینه کلی رو محاسبه کنیم.

We need to work it out.

ما باید اون رو محاسبه کنیم.

Write in:درج کردن،ثبت کردن

When you don’t know the answer you cannot write in two options hoping one will be right.

وقتی جواب رو نمی دونید،نباید دو تا گزینه رو به امید اینکه یکی درست باشه (در پاسخنامه) درج کنید.

در حال جمع آوری

در حال جمع آوری

در حال جمع آوری

21 نظر

  1. Avatar photo

    خداوکیلی سایت فوق العاده ای دارید
    دست مریزاد
    خواهش میکنم متوقف نشید و بازهم ادامه بدید و به ما بیشتر یاد بدید….
    سپاس فراوان

    • Avatar photo

      با سپاس..نظر لطف شماست…
      بله تمام تلاش من هم اینه که بتونم به یاری خدا روز به روز در جهت کامل تر شدن سایت و ایجاد مطالب آموزشی بیشتر قدم بردارم….
      خوشحالم که مطالب سایت مورد توجه شما قرار گرفته…

      • Avatar photo

        باسلام و احترام. مطالب خوب و مفیدی در سایت شما وجود دارد. اگر فیلم یا فایلهای صوتی که به تلفظ و listening کمک کنند را نیز اضافه نمائید، خیلی بهتر میشود.
        پیشاپیش سپاسگزارم

        • Avatar photo

          درود بر شما
          با سپاس از نظرات خوبتون…به یاری خدا در آینده نزدیک سعی میکنم این بخش ها رو هم به سایت اضافه کنم…
          براتون آرزوی پیروزی و شادکامی دارم…

  2. Avatar photo

    ایول خیلی عالی بود صد حیف که کامل نیست نمیشه لیست کامل قرار بدین؟ تو هیچ سایتی مثل سایت شما اینقدر خوب توضیح داده نشده ولی حیف که تعداد معدودی از افعال رو درج کردید

    • Avatar photo

      با سلام…
      بله درسته، متاسفانه به دلیل مشغله کاری زیاد نتونستم صفحه مربوط به افعال دو کلمه ای رو برای مدت ها آپدیت کنم…از طرفی تعداد افعال دوکلمه ای در انگلیسی خیلی زیاده..به هرحال امیدوارم در آینده خیلی نزدیک بتونم کاربردی ترین افعال دوکلمه ای رو به این نوشته اضافه کنم..
      با سپاس و آرزوی موفقیت…

  3. Avatar photo
    سید رضا میرحسینیان

    سلام و عرض خسته نباشید
    بابت مطالب خوب و آموزنده ای که در سایت قرار دادید.
    انصافاً که مطالب خوب و جامع و کامل توضیح داده شده و هیچ نقطه ابهامی نداره
    منتظر مطالب آموزشی بیشتر تون هستیم . ممنون

    • Avatar photo

      درود دوست گرامی
      خوشحال و خرسنمدم که مطالب سایت مورد توجهتون قرار گرفته..بنده هم تمام تلاش خودم رو در راستای پیشرفت سایت بکار خواهم بست…
      سپاس از نظرات گرم و انرژی بخش شما…
      با آرزوی موفقیت

  4. Avatar photo

    خیلی توضیحاتتون شفاف. مثالها جمله بندی کاملی دارن. متشکریم . بهره بردیم واقعا. سپاس

  5. Avatar photo

    خیلی عالی بود . فقط اگر می توانید لیست افعال را کامل کنید .

    • Avatar photo

      درود آرمان عزیز
      به امید خدا سعی دارم در آینده نزدیک رو این لیست ها بیشتر کار کنم و نمونه ها و مثالهای بیشری ارائه بدم..باز هم از صبر و شکیبایی شما کمال تشکر رو دارم
      با سپاس و آرزوی سلامتی و پیروزی برای شما

  6. Avatar photo
    مهلا فرهادی

    با سلام
    من خیلی از مطالب به روز و خوب شما استفاده می کنم
    سپاسگزارم

    • Avatar photo

      درود دوست گرامی
      باعث خوشحالی و افتخار من هست که مطالب سایت مورد توجه شما قرار گرفته ..
      براتون آرزوی سلامتی و پیروزی دارم…

  7. Avatar photo

    آخه مگه بهتر سایت شما هم داریم؟ ??واقعا عالی هستین

  8. Avatar photo

    واقعا شاهکاره به امید موفقیتتان

  9. Avatar photo

    چرا look up رو در ابتدای صفحه جستجو کردن تعریف کردین ودر انتها به معنای بهتر شدن

    • Avatar photo

      درود بر شما
      فعل look up در خصوص کسب و کار و بیزینس به معنی “بهتر شدن و پیشرفت کردن” هم میتونه بکار بره…جدا از این، یک فعل در انگلیسی میتونه در موقعیت های مختلف معانی متعددی داشته باشه..

  10. Avatar photo

    سلام. ممنون از سایت مفیدتون. عالی بودن مطالبتون در مورد phrase verbs. امیدوارم همینطور با قوت ادامه بدین. sincerely

    • Avatar photo

      درود بر شما
      خوشحالم كه مطالب وبسايت مورد توجه شما قرار گرفته..
      بله سعي ميكنم در آينده در راستاي پيشرفت و توسعه سايت قدم بردارم..
      براتون آرزوي بهترين ها رو دارم..

بخش نظرات و دیدگاه های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *