هم آرایی کلمات چیست؟
هم آرایی (collocation) به گروهی از کلمات گفته میشود که با یک نظم و ترتیب خاص کنار هم قرار گرفته که همواره با هم بکار میروند و در بین انگلیسی زبانان بومی و محلی، بسیار رایج و متداول میباشند.ابتدا مثال های زیر را که در مورد هم آرایی کلمات در انگلیسی است در نظر بگیرید:
عبارت | معنی |
---|---|
make mistake | اشتباه کردن، مرتکب اشتباه شدن |
do the dishes | شستن ظرف ها |
break the rules |
نقض کردن قوانین |
get married |
ازدواج کردن |
have fun |
خوش گذراندن |
waste time |
وقت تلف کردن |
همانطور که ملاحظه میکنید، مطابق با مثال های بالا، در انگلیسی نرمال و رایج (natural English) انگلیسی زبانان محلی، همواره جهت بیان مقاصد مذکور، از این فرم قرارگیری کلمات استفاده میکنند، به طوری که اگر شخصی برای گفتن آنها،از کلمات و واژه های دیگری استفاده کند، هم نادرست بوده و هم با انگلیسی نرمال و استاندارد تناقض خواهد داشت. به عنوان مثال در انگلیسی نرمال،برای گفتن عبارت “عکس گرفتن” همواره از کنار هم قرار دادن فعل take و اسم picture به صورت “take picture” استفاده میشود، حال اگر بجای آن مثلا از عبارت “make picture” استفاه شود، قطعا نادرست خواهد بود.
دانستن هم آرایی کلمات در انگلیسی به زبان آموزان کمک میکند تا انگلیسی شان، طبیعی تر و نرمال تر و مشابه با انگلیسی محلی و بومی به نظر برسد. هم آرایی ها بخش مهمی از یادگیری زبان محسوب میشوند و البته یک بخش کاملا آسان. تنها کاری که باید انجام داد،حفظ و تمرین کردن آنها میباشد. بنابراین فراموش نکنید که عدم آشنایی با این دسته از عبارت ها ،به نوعی ضعف محسوب شده و از طرفی میتواند زبان آموزان را دچار دردسر و سردرگمی نیز نماید.
در انگیسی هم آرایی های مختلفی بین افعال، اسامی، صفت ها، قیدها و غیره وجود دارد.در این قسمت سعی شده است مهم ترین و رایج ترین هم آرایی ها بین افعال و اسامی معرفی شود.
- هم آرایی فعل make
- هم آرایی فعل do
- هم آرایی فعل take
- هم آرایی فعل have
- هم آرایی فعل go
- هم آرایی فعل get
- هم آرایی فعل come
- هم آرایی فعل break
- هم آرایی فعل catch
- هم آرایی فعل save
- هم آرایی فعل pay
- هم آرایی فعل keep
Collocation with “make”
فعل make با تلفظ فارسی (مِیک) به عنوان یک فعل مهم و پرکاربرد،غالبا هنگامی استفاده میشود که ما بخواهیم درباره ایجاد، تولید، ساختن و یا خلق کردن چیزی صحبت کنیم.به عنوان مثال “شام یا ناهار درست کردن”. بنابراین هر گاه بخواهیم جملاتی بسازیم که معنی آنها با فعل “ایجاد و ساختن” سازگار و متناسب باشد، از فعل make در کنار اسم مورد نظر استفاده میکنیم:
ساختن،بوجود آوردن،درست کردن=Make⊕
حال در جدول زیر مهم ترین هم آرایی های این فعل معرفی گردیده است:
عبارت | معنی |
---|---|
make dinner/lunch |
شام یا ناهار درست کردن |
make a noise | سرو صدا ایجاد کردن |
make a mistake | اشتباه کردن، مرتکب اشتباه شدن |
make money | پول بدست آوردن |
make a difference | فرق ایجاد کردن |
make a comparison |
مقایسه کردن، مقایسه انجام دادن |
make a suggestion | پیشنهاد دادن/کردن |
make an offer | پیشنهاد دادن/کردن |
make an investment | سرمایه گذاری کردن |
make a pact |
عهد و پیمان بستن |
make use of | استفاده کردن از |
make trouble | دردسر ایجاد کردن |
make a mess | ریخت و پاش کردن، کثیف کاری کردن |
make an effort | تلاش کردن |
make an attempt | تلاش کردن |
make progress | پیشرفت کردن |
make room |
فضا ایجاد کردن |
make furniture | مبلمان درست کردن |
make bed | تختخواب را ردیف و مرتب کردن |
make choice |
انتخاب کردن |
make fun of someone | مسخره کردن کسی |
make a reservation | رزرو کردن |
make sure |
مطمئن شدن |
make a discovery |
کشف کردن |
make a profit |
سود کردن (در کسب و کار) |
make a loss |
ضرر و نقصان دیدن |
make a plan |
نقشه کشیدن، برنامه ریختن |
make a prediction |
پیش بینی کردن |
make a request |
درخواست کردن،تقاضا کردن |
make (something) useful |
مفید واقع نمودن (چیزی) |
make (something) simple |
آسان و ساده کردن چیزی
(از سختی و پیچیدگی چیزی کاستن) |
make remarks |
صحبت کردن، عنوان کردن بیانات |
make (someone’s) day |
کسی را خیلی خوشحال کردن، به شخص خوشی دادن |
make a contribution (to) |
سهیم بودن (در) ، همکاری و کمک (در) |
در ادامه نمونه مثال هایی از هم آرایی (Collocation) فعل make در جمله نشان داده شده است:
I will make some dinner after this show is over.
بعد از اینکه این برنامه تمام بشه من یه کم شام درست میکنم.
Don’t make noise please.
لطفا سروصدا نکنید.
We have made a mistake in our calculations.
ما در محاسباتمون اشتباه کردیم.
Make an effort to do some kind of abdominal exercise.
تلاش کنید بعضی از انواع تمرینات و ورزش های شکمی را انجام دهید.
The teacher said that they were making relatively slow progress.
معلم گفت که اونها داشتند نسبتا به کندی پیشرفت می کردند.
You should make good use of your time.
باید از وقتت خوب استفاده کنی.
Make your choice.
انتخاب کن.
Make room for Mike.He needs a place to sit.
برای مایک جا باز کن، او یه جایی باید بشینه.
Don’t ever make fun of people.
هرگز مردم رو مسخره نکن.
Why didn’t you make your bed?
چرا تختخوابت رو مرتب نکردی؟
Could I make a reservation?
میتونم رزرو کنم؟
I checked to make sure that he was still alive.
اونو چک کردم تا مطمئن بشم که هنوز زنده است.
Seeing Diana again after such a long time really made his day.
دیدن دوباره دیانا بعد از چنین مدت طولانی واقعا اون رو خوشحال کرد.
You can make my day just by telling the truth.
تو میتونی با گفتن حقیقت منو خوشحال کنی.
This answer doesn’t make sense.
این جواب اصلا با عقل جور در نمیاد. (منطقی نیست)
در این قسمت، شماری از جملات مهم و کاربردی که در آن فعل make بکار رفته و کماکان به عنوان هم آرایی در نظر گرفته میشود، آورده شده است:
Make yourself at home.
منزل خودتونه،راحت باشین.
Make yourselves comfortable.
راحت باشین.
Close your eyes and make a wish!
چشمات رو ببند و یه آرزویی بکن!
Do I make myself clear?
منظورم رو واضح گفتم؟ /متوجه شدی چی گفتم؟
I know you can make it.
من میدونم تو از پسش برمیای.
You will make a good wife.
زن خوبی میشی.
Did you make it by yourself?
خودت تنهایی انجامش دادی؟
He seems to make nothing of it.
به نظر میرسه هیچی ازش در نمیاره.(به نتیجه ای نمیرسه)
Sulfur is used to make matches.
از گوگرد برای ساخت کبریت استفاده می شود.
I don’t know what to say to make you feel better.
نمیدونم چی بگم تا تو حالت بهتر بشه.(حالت رو بهتر کنم)
If you want to make your dreams come true, keep on trying.
اگر میخوای آرزوهات به واقعیت تبدیل بشه، به تلاش کردن ادامه بده.
It was so noisy there that I couldn’t make myself heard.
انقدر اونجا سر و صدا بود که اصلا نتونستم بشنوم.
I spoke to him in English, but I couldn’t make myself understood.
باهاش انگلیسی حرف زدم اما اصلا متوجه نشدم چی میگفت.
Two wrongs don’t make a right.
اشتباه را با اشتباه جبران نکن.
Collocation with “do”
فعل do با تلفظ فارسی (دو) به عنوان یک فعل مهم و پرکاربرد،غالبا هنگامی استفاده میشود که ما بخواهیم درباره اجرا،عمل کردن و یا انجام فعالیت ها صحبت کنیم.به عنوان مثال “انجام دادن تکالیف” یا “شستن ظرف ها”:
انجام دادن،عمل کردن=Do⊕
حال در جدول زیر مهم ترین هم آرایی های این فعل معرفی گردیده است:
عبارت | معنی |
---|---|
do homework | تکالیف انجام دادن |
do the dishes |
ظرف ها را شستن |
do the cooking | آشپزی کردن |
do the shopping | خرید انجام دادن |
do the housework | کارهای خانه را انجام دادن |
do business | تجارت و داد و ستد کردن |
do research | تحقیق کردن |
do the washing up | شست و شو انجام دادن |
do favor | لطف کردن |
do kindness | مهربانی کردن، محبت کردن |
do damage |
صدمه رساندن |
do work |
کار کردن |
do one’s duty | انجام وظیفه کردن |
do justice to | قضاوت درست کردن،به درستی نشان دادن |
do an assignment | انجام وظیه و تلکیف |
do a service | خدمت کردن |
do wonders | به تعجب انداختن |
do best | نهایت تلاش را کردن |
do nothing | کاری انجام ندادن |
do hair | موها را درست کردن |
do distinction | تمایز ایجاد کردن /اعمال کردن |
در ادامه نمونه مثال هایی از هم آرایی (Collocation) فعل do در جمله نشان داده شده است:
I do my homework after class.
بعد از کلاس من تکالیفم رو انجام میدم.
It’s a good idea to do some research before buying a new car.
این فکر خوبیه که قبل از خرید یک ماشین جدید کمی تحقیق انجام بدی.
We do business with an American company.
ما با یک شرکت آمریکایی دادو ستد (بیزینس) میکنیم.
Could you do me a favor?
میشه یه لطفی در حق من بکنی؟
Try to do your best!
سعی کن به بهترین نحو کارت رو انجام بدی!
Collocation with “take”
فعل take با تلفظ فارسی (تِیک) از جمله افعال مهم و پرکاربرد در انگلیسی محسوب میشود که چندین معنی از آن را ملاحظه مینمایید:
گرفتن،خوردن،بردن،رساندن=Take⊕
در جدول زیر مهم ترین هم آرایی های این فعل معرفی گردیده است:
عبارت | معنی |
---|---|
take a shower | دوش گرفتن |
take a bath | حمام گرفتن،حمام رفتن |
take place | اتفاق افتادن، رخ دادن
(به صورت آگاهانه و برنامه ریزی شده) |
take a taxi,bus,train….. | تاکسی،اتوبوس،قطار و …… گرفتن |
take a look (at) | نگاه کردن به،نگاه انداختن به |
take a photo/photograph | عکس گرفتن،عکس انداختن |
take a chance | ریسک کردن، شانش را امتحان کردن |
take a risk |
ریسک کردن، شانش را امتحان کردن |
take notes | یادداشت برداشتن،نت برداری کردن |
take a test/quiz/an exam | امتحان دادن،کویز دادن،آزمون دادن |
take a class |
کلاس رفتن،کلاس برداشتن |
take a seat | نشستن |
take a break | (استراحت کردن،تنفس (زنگ تفریح |
take care of (someone) | مراقبت کردن از (کسی) |
take care of (something) | ترتیب کاری را دادن، هماهنگی انجام کاری |
take medicine | دارو مصرف کردن |
take someone’s place | جای کسی را گرفتن |
take advantage of (something) | سوء استفاده کردن از چیزی ،سود بردن از چیزی |
take a decision | تصمیم گیری کردن،تصمیم اتخاذ کردن |
take a walk | قدم زدن،گردش رفتن |
take an oath | قسم خوردن،سوگند یاد کردن |
take cover | پناه گرفتن |
take a nap | (چرت زدن (خواب کوتاه |
take a rest | استراحت کردن،خستگی در کردن |
take a breath | نفس کشیدن |
take a bribe | رشوه گرفتن،باج سبیل گرفتن |
take control |
کنترل چیزی را بدست داشتن یا گرفتن |
take a vacation |
به تعطیلات رفتن،مسافرت کردن |
take someone’s temperature |
درجه حرارت بدن کسی را گرفتن |
در ادامه نمونه مثال هایی از هم آرایی (Collocation) فعل take در جمله نشان داده شده است:
I am tired. I am going to take a break for a while .
من خسته ام.دارم میرم یک کمی استراحت کنم.
This Friday, I have to take a test in Biology class.
این چهارشنبه من باید تو کلاس بیولوژی امتحان بدم.
Richard takes a taxi to work every day.
ریچارد هر روز برای رفتن به سرکار تاکسی می گیره.
Take a seat and the dentist will call you when she’s ready.
بفرمائید بنشینید و دکتر وقتی آماده شد شما رو صدا میکنه.
It’s a nice apartment.Take a look and see if you like it.
این آپارتمان قشنگیه. یه نگاهی بندازید و ببینید که آیا از اون خوشتون میاد.
I have to take a class on Saturdays this semester.
من این ترم مجبورم روزهای پنج شنبه کلاس بردارم.
Take a chance at it,You might win.
شانست رو روی اون امتحان کم، ممکنه برنده بشی.
The baby takes a nap everyday at 2 pm.
بچه هر روز ساعت دو بعدظهر یه چرت کوچولو میزنه.
After work, I like to take a rest before cooking dinner.
بعد از کار ، من دوست دارم قبل از شام درست کردن یه خستگی در کنم.
Let’s take a walk at the beach.
بیا تو ساحل یه قدمی بزنیم.
Relax and take a deep breath.
آروم باش و یه نفس عمیق بکش.
We usually take a vacation once a year.
ما معمولا سالی یکبار میریم تعطیلات.
Collocation with “have”
فعل have با تلفظ فارسی (حَو) از جمله افعال مهم و پرکاربرد در انگلیسی محسوب میشود که چندین معنی از آن را ملاحظه مینمایید:
خوردن،داشتن،برگزار کردن=Have⊕
در جدول زیر مهم ترین هم آرایی های این فعل معرفی گردیده است:
عبارت | معنی |
---|---|
have a bath | حمام کردن |
have a seat |
نشستن |
have a drink |
خوردن نوشیدنی |
have lunch/dinner |
شام / ناهار خوردن |
have an accident |
تصادف کردن |
have a surgery |
عمل جراحی داشتن |
have a cold |
سرما خوردن |
have fun |
خوش گذراندن |
have a good time |
اوقات خوشی داشتن/گذراندن |
have a haircut |
مو کوتاه کردن |
have a holiday | تعطیلات رفتن |
have a relationship | رابطه داشتن |
have a problem | مشکل داشتن |
have a rest | استراحت کردن |
have sympathy | احساس همدردی کردن |
have a party | برگزار کردن جشن و مهمانی |
Collocation with “Go”
فعل have با تلفظ فارسی (حَو) از جمله افعال مهم و پرکاربرد در انگلیسی محسوب میشود که چندین معنی از آن را ملاحظه مینمایید:
رفتن،تمام شدن=Go⊕
در جدول زیر مهم ترین هم آرایی های این فعل معرفی گردیده است:
عبارت | معنی |
---|---|
go abroad | به کشور خارج سفر کردن |
go overseas |
اونور آب رفتن، به کشور خارج سفر کردن |
go to bed |
به رختخواب رفتن |
go deaf |
کر شدن، ناتوان شدن در شنوایی |
go dumb |
لال شدن، ناتوانی در صحبت کردن |
go blind |
کور و ناینا شدن |
go bald |
کچل شدن |
go crazy |
دیوانه شدن |
go mad |
عصبانی شدن، از کوره در رفتن |
go quiet |
ساکت شدن |
go hiking | پیاده روی و گردش رفتن |
go missing | گم و ناپدید شدن |
go sailing | به ملوانی و دریانوردی رفتن |
go fishing | به ماهیگیری رفتن |
go dark | مخفیانه رفتن |
go online | ارائه خدمات آنلاین (اینترنتی) |
go out of business | تعطیل شدن و عدم موفقت در کسب و کار |
go on foot | پیاده راه رفتن |
go to war (over sth/sb) | دعوا و جرو بحث کردن (درباره چیزی/با کسی) |
go red (in the face) |
قرمز شدن، قرمز شدن صورت (در اثر خجالت کشیدن) |
go yellow | زرد شدن |
go well with (something) |
مکمل با چیزی بودن،با چیزی خوب ترکیب شدن |
در ادامه نمونه مثال هایی از هم آرایی (Collocation) فعل go در جمله نشان داده شده است:
My old classmate went abroad two year ago.
همکلاسی قدیمی من دو سال پیش رفت خارج.
He has gone dark.
او مخفیانه رفت.
White wine goes well with fish.
شراب سفید با ماهی مکمل همدیگه هستند.
They go well together.
اونها مکمل همدیگه هستند.
Collocation with “Get”
فعل get با تلفظ فارسی (گِت) به عنوان یک فعل مهم و پرکاربرد، غالبا هنگامی استفاده میشود که ما بخواهیم درباره گرفتن و دریافت کردن چیزها و یا اثرپذیری عواطف و احساسات و …صحبت کنیم.در پائین چندین معنی از آن را ملاحظه مینمایید:
رسیدن،گرفتن،فهمیدن،کسب کردن=Get⊕
در جدول زیر مهم ترین هم آرایی های این فعل معرفی گردیده است:
عبارت | معنی |
---|---|
get a job | بیدا کردن یک شغل |
get a shock |
شکه شدن |
get angry |
عصبانی شدن |
get upset |
ناراحت شدن |
get ready |
آماده شدن |
get worried |
نگران شدن |
get depressed |
افسرده شدن |
get frightened |
ترسیدن |
get lost |
گم شدن |
get married |
ازدواج کردن |
get divorced | طلاق گرفتن |
get home | به خانه رسیدن |
get nowhere | به جایی نرسیدن |
get drunk | مست شدن |
get pregnant | حامله/باردار شدن |
get started | شروع کردن |
get wet | خیس شدن،خیس کردن |
get the point |
نکته / موضوع را فهمیدن |
get the message | پیام را دریافت کردن |
get the impression | متاثر شدن، تاثیر پیرفتن |
get the sack | از کار اخراج شدن |
Collocation with “Come”
فعل come با تلفظ فارسی (کام) از جمله افعال مهم و پرکاربرد در انگلیسی میباشد.در پائین چندین معنی از آن را ملاحظه مینمایید:
آمدن،رسیدن=Come⊕
در جدول زیر مهم ترین هم آرایی های این فعل معرفی گردیده است:
عبارت | معنی |
---|---|
come complete with | مجهز شدن، داشتن |
come to mind |
ایده یا نظری به ذهن آمدن، یادآوری شدن یک نظر یا ایده |
come to a compromise |
به مصالحه و توافق نسبی رسیدن |
come to an agreement |
به توافق کامل و قطعی رسیدن |
come to a decision |
به تصمیم رسیدن |
come to an end |
پایان پذیرفتن، تمام شدن |
come to terms with |
رویارو شدن با، مواجه نمودن ،پذیرفتن (شرایط) |
come to a total of |
کل مبلغ یا تعداد میشه… |
come under attack |
مورد انتقاد / تهاجم قرار گرفتن |
come to a standstill |
متوقف کردن، کند کردن |
how come? |
چرا؟ چطور ممکنه؟ |
Collocation with “Break”
فعل break با تلفظ فارسی (بِرِیک) از جمله افعال مهم و پرکاربرد در انگلیسی میباشد.در پائین چندین معنی از آن را ملاحظه مینمایید:
شکستن،خرد کردن،نقض کردن=Break⊕
در جدول زیر مهم ترین هم آرایی های این فعل معرفی گردیده است:
عبارت | معنی |
---|---|
break a habit | ترک یک رفتار یا عادت (معمولا بد یا ناپسند) |
break a leg |
شکستن پا، شکسته شدن پا در اصطلاح به معنی آرزوی موفقیت کردن برای کسی |
break a promise |
شکستن عهد و پیمان، خلف وعده کردن |
break a record |
رکورد زدن، رکورد شکستن |
break a window |
شکستن پنجره، شکستن شیشه |
break someone’s heart |
شکستن قلب (کسی) |
break the ice |
شکستن یخ
(کنایه از عادی و نرمال کردن شرایط-تلاش برای دوست شدن) |
break the law |
نقض قانون |
break the rules |
نقض قوانین |
break the news to someone |
خبر مهمی را به کسی گفتن (معمولا خبر بد) |
break off negotiations |
به هم خوردن (ناگهانی) مناسبات و مذاکرات |
در ادامه نمونه مثال هایی از هم آرایی (Collocation) فعل break در جمله نشان داده شده است:
“Break a leg!” shouted the stage manager to the heroine.
مدیر صحنه با فریاد به هنرپیشه زن گفت “موفق باشی!”.
He tried to break the ice, but Maria was a little cold.
او تلاش کرد تا فضا رو دوستانه کنه (برای دوست شدن با ماریا)، اما ماریا یه کمی سرد و خشک بود.
The doctor had to break the news to Jane about her husband’s cancer. I hope that the doctor broke the news gently.
دکتر مجبور شد به جِین خبر بد در مورد سرطان شوهرش رو بهش بگه.امیدوارم دکتر خبر بد رو به آرومی بهش گفته باشه.
Collocation with “Catch”
فعل catch با تلفظ فارسی (کَچ) از جمله افعال مهم و پرکاربرد در انگلیسی میباشد.در پائین چندین معنی از آن را ملاحظه مینمایید:
گرفتن،بدست آوردن،جلب کردن،فهمیدن=Catch⊕
در جدول زیر مهم ترین هم آرایی های این فعل معرفی گردیده است:
عبارت | معنی |
---|---|
catch a ball | گرفتن /قاپیدن توپ |
catch a bus |
اتوبوس گرفتن |
catch a chill |
مریض شدن با سرماخوردگی |
catch a cold |
سرماخوردن |
catch the flu |
آنفلو آنزا گرفتن |
catch a thief |
گرفتن دزد |
catch fire |
آتش گرفتن |
catch someone’s eye |
گرفتن چشم شخص (خیره کردن چشمان شخص) |
catch someone’s attention |
جلب توجه کسی کردن |
catch sight of |
دیدن کسی یا چیزی که مورد انتظار بوده است |
Collocation with “Save”
فعل save با تلفظ فارسی (سِیو) از جمله افعال مهم و پرکاربرد در انگلیسی میباشد.در پائین چندین معنی از آن را ملاحظه مینمایید:
ذخیره کردن،پس انداز کردن،نگه داشتن=Save⊕
در جدول زیر مهم ترین هم آرایی های این فعل معرفی گردیده است:
عبارت | معنی |
---|---|
save electricity |
در مصرف برق صرفه جویی کردن |
save energy |
انرژی ذخیره کردن |
save money |
پول پس انداز کدرن |
savings account |
حساب پس انداز (اصطلاح بانکی) |
save space |
استفاده درست از فضا،صرفه جویی در جا، به بهترین نحو از فضا استفاده کردن |
save time |
به بهترین نحو از زمان استفاده کردن، استفاده درست از زمان، جلوگیری از اتلاف زمان |
save strength | قدرت و نیروی خود را با مصرف و استفاده نکردن حفظ نگه داشتن |
save someone’s life |
جان کسی را نجات دادن |
save one’s breath |
شخص را از یک تلاش یا خواسته پوچ یا نشدنی بازداشتن |
save someone a seat |
برای کسی صندلی یا جا گرفتن |
save something to a disk |
چیزی را روی دیسک ذخیره کردن |
save yourself the trouble |
خود را از دردسر و گرفتاری نجات دادن/رهانیدن |
Collocation with “Pay”
فعل pay با تلفظ فارسی (پِی) از جمله افعال مهم و پرکاربرد در انگلیسی میباشد.در پائین چندین معنی از آن را ملاحظه مینمایید:
پرداختن، پول دادن، بجا آوردن، اجرت=Pay⊕
در جدول زیر مهم ترین هم آرایی های این فعل معرفی گردیده است:
عبارت | معنی |
---|---|
pay a fine |
جریمه پرداخت کردن |
pay the bill |
صورتحساب را پرداخت کردن |
pay the price |
هزینه را پرداخت کردن |
pay in cash |
نقدی پرداخت کردن |
pay by credit card |
با کارت اعتباری پرداخت کردن |
pay by check |
با چک پرداخت کردن |
pay for (something) | پرداخت کردن حساب (چیزی) |
pay interest |
سود پرداخت کردن |
pay tax |
مالیات پرداخت کردن |
pay attention |
توجه کردن |
pay someone a visit |
به کسی سر زدن |
pay someone a compliment |
از کسی تعریف و تمجید کردن |
pay respects (to someone) |
ملاقات کردن کسی، سلام رساندن به کسی، ابراز ارادت به کسی |
pay last respect (to someone) |
آخرین خداحافظی کردن، وداع آخر گفتن |
Collocation with “Keep”
فعل keep با تلفظ فارسی (کیپ) از جمله افعال مهم و پرکاربرد در انگلیسی میباشد.در پائین معانی متعددی از آن را ملاحظه مینمایید:
نگاه داشتن، اداره کردن، محافظت کردن، ادامه دادن، جلوگیری کردن=Keep⊕
در جدول زیر مهم ترین هم آرایی های این فعل معرفی گردیده است:
عبارت | معنی |
---|---|
keep a diary |
ثبت و یادداشت وقایع روزانه در دفتر خاطرات |
keep a journal |
ثبت و یادداشت وقایع روزانه در دفتر خاطرات |
keep a promise |
به قول و وعده خود عمل کردن، سر قول خود بودن |
keep a secret |
راز نگه داشتن، محرم اسرار بودن |
keep calm |
آرام و خونسرد بودن، عصبانی نشدن |
keep cool |
آرام و خونسرد بودن، عصبانی نشدن |
keep quiet | ساکت و بی سروصدا بودن (ماندن) |
keep control | آرام بودن و حفظ کنترل خود |
keep in touch |
در تماس بودن (با اشخاص) |
keep in mind! |
یادت باشه! به ذهنت بسپار! |
keep the change! |
بقیه اش مال خودت! {خطاب به راننده تاکسی، پشخدمت رستوران و…} |
keep someone’s place |
دانستن موقعیت و جایگاه شخص |
keep an appointment |
حضور پیدا کردن، شرکت کردن در یک ملاقات |
keep a law | حفظ و برقراری قانون |


واقعا ممنونم از مطالب خوب وبسایتتون….
خواهش میکنم…با سپاس و آروزی موفقیت برای شما…..
سلام.وبسایت خیلی خوب و جامعی دارید.ممنون
با سپاس و آرزوی موفقیت برای شما
سلام.وبسایتتون خیلی خوب و مفیده.به کارتون ادامه بدین
سلام.وبسایت خیلی خوب و جامعی دارید.ممنون
اقا خیلی وبسایتتون عالیه
سايتتون واقعا عاليه من كه زياد استفاده ميكنم
واقعا عالیه. مرسی ک هستید.
درود دوست گرامی..
با سپاس و آرزوی سلامتی و پیروزی برای شما…
امکانش هست ادرس تلگرامتون یا اینستگرامتون رو لطف کنید؟
درود بر شما
آدرس كانال تلگرام: englishnice1@